نفسیّات

در این جا از مشغولیات نفس، تا جایی که بشود، می نویسم.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفارت انگلیس» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


حمله به سفارت انگلیس

بعد از برجام وزیر خارجه انگلیس هم به تهران آمد. قرار بر این شد تا همزمان با حضور او سفارت انگلیس در تهران بازگشایی شود. علت تعطیلی سفارت انگلیس حمله به آن در سالگرد شهادت دکتر شهریاری (8 آذر ماه 1390) بود.

در این روز قرار بود تجمع اعتراض آمیزی جلوی سفارت برگزار شود که به ورود به سفارت ختم شد. یادم هست که روزهای قبل از آن وقتی از دوستان خبر تجمع را می شنیدم که با عنوان تجمع 10 هزار نفری مطرح می شد حدس می زدم که امکان چنین اتفاقی وجود دارد. همان وقت در جلسه ی مطالعاتی که در دانشگاه داشتیم وقتی این خبر مطرح شده بود، با اینکه نباید عده ای با سعی در تسخیر سفارت انگلیس به دنبال شبیه سازی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا باشند. چرا که آن حرکتی حساب شده (به گونه ای که در جلسات مشورتی دانشجویی بین دانشگاهی تصمیم گیری شد و برنامه ریزی دقیقی برای آن صورت گرفت) و به موقع (با توجه به شرایط انقلاب) بود. نه اینکه از احساسات زودگذر جوانانی استفاده شود و حرکتی بدون منطق انجام شود. در هر صورت روز موعود فرا رسید و خبر ورود به سفارت را تلفنی از برادری که در تجمع بود شنیدم. خودش هشیار بود و داخل نشد. در هر صورت بعد از آن هم همواره با این حرکت مخالف بودم. می دیدم افراد و تشکل های دانشجویی هم از روز اول مخالف با این حرکت بودند و آن را اشتباه می دانستند. فشارها بر این ها زیاد بود که شما چرا بر علیه جو ضد استکباری به وجود آمده هستید و غیره. تا اینکه رهبر انقلاب بعد از مدتی ورود به سفارت را اشتباه خواندند در عین اینکه احساسات ضد استکباری جوانان را درست دانستند.

اما این دفعه هم با انتشارخبر بازگشایی سفارت انگلیس که ظاهرا فقط چند روز قبل تر اعلام شد و آن هم اولین بار توسط روزنامه انگلیسی (گاردین؟) دوباره بحث تجمع مطرح شد. انجمن مستقل اعلام تجمع کرد. این بار به دلایلی موافق این حرکت بودم. علت آن هم این بود که اولا احساسات استکبارستیزانه ای که آن دفعه هم درست بود این بار هم درست و ممدوح است. دوما کسی هم قصد ورود به سفارت یا امثال آن را ندارد. برخلاف بار گذشته این بار با توجه به شرایط کشور برخورد سخت از طرف نیروی انتظامی صورت خواهد گرفت و مثل هر تجمعی که جلوی سفارت های مختلف برگزار می شود از ورود و حتی نزدیک شدن افراد به سفارت جلوگیری خواهد شد. بنابراین این حرکت در حد یک تجمع اعتراضی خواهد بود. از طرفی می دیدم که دولت پس از برجام به دنبال پیگیری خط ادعایی تعامل با دنیا بدون توجه به اصول سیاست خارجه انقلاب اسلامی است. همان خط ضعیفی که برجام تاسف بار را به کشور تحمیل کرده است. بعد از آن حرف از گسترش رابطه با آمریکا، مذاکره در مورد مسائل غیر از هسته ای، عدم تنش زایی توسط افراطیون و غیره هست.

بعد از روز بازگشایی سفارت می دیدم در سایت ها عنوان می شد گروه 40 نفره یا افراطیون و الخ و همین طور نظراتی گذاشته می شد که این حرکت را با ورود به سفارت 90 مقایسه کرده بودند. تعدادی از نظرات حول این مساله می گشت که کسانی که باعث بستن سفارت شدند باید پاسخگوی هزینه هایی که بر مسافران انگلیس وارد شده است باشند. این هزینه ها شامل سفر به کشور ثالث برای دریافت ویزای انگلیس می باشد. از دو قشر دانشجو و بیمار نام برده می شد. واقعیتش در مورد دانشجویان فکر می کنم با توجه به هزینه های بالای تحصیل و زندگی در انگلیس نسبت به کشورهای دیگر کمتر کسی انگلیس را برای ادامه تحصیل انتخاب می کند. حداقل من تا به حال کسی را در دانشگاه ندیدم. فقط یکی از آشناهای دور هست که اون هم از فرزندان مسئولین می باشد. در مورد بیماران هم کشور تا میزان خوبی در زمینه پزشکی پیشرفت داشته است.

در سایت الف هم آقای مهدیان مطلبی نوشته بود با عنوانی شبیه به "آیا انقلابیون مقابل انقلاب می ایستند". در آنجا اشاره به تفاوت  آرمان و واقعیت کرده بود و با توجه به آرمان خواهی انقلابیون گفته بود که احتمالا اینها نتوانسته اند برخی از واقعیت ها و به تبع مصلحت سنجی ها را فهم کنند. و اینکه انقلابی واقع گرا و مصلحت فهم­ ام آرزوست. به نظر من تحلیل آقای مهدیان تا جایی درست است اما نتیجه گیری اشتباهی شده است. درک فاصله ی آرمان و واقعیت و فهم مساله مصلحت مهم و لازم است. از انقلابیون هم انتظار چنین درکی می رود. تا اینجا درست. واقعیت بینی و آرمان خواهی مثل دو بردار غیر هم راستا عمل می کنند که برآیند آنها مصلحت گرایی می شود. این برآیند گیری می تواند در مقیاس یک جامعه اتفاق بیفتد. یعنی عده ای مثل انقلابیون یا دانشجویان آرمان را بخواهند و عده ی دیگری مثل مسئولین به واقعیات توجه کنند و در این میان به مصلحت عمل شود. به این ترتیب نباید به بهانه ی واقعیات به دنبال تضعیف آرمان خواهی بود. همین طور نباید آرمان خواهان یا انقلابیون را متهم به ندیدن واقعیات و یا عدم فهم مصلحت کرد.             

  • امیر علوی
  • ۰
  • ۰

روز بازگشایی سفارت انگلیس در تهران فرا رسید. قرار بود تجمع ساعت 4 بعد از ظهر شروع شود. ساعت 3 دوستی تماس گرفت و گفت خیابان ها پر مامور است و بعید است اجازه ی تجمعی بدهند. ساعت 4 خودم را به ایستگاه مترو فردوسی رساندم. وقتی از پله ها بالا می رفتم چند جوان حزب اللهی را دیدم که یکی از آنها در حالی که می دوید به سمت بالا به دوستش می گفت "خانمم اونجاست". از میدان فردوسی تعداد زیادی ون، موتور و مامور نیروی انتظامی ایستاده بودند. به سمت پایین رفتم در حالیکه دسته های خانم های چادری و آقایون ریشو 3-4 نفری در پیاده رو ها به سمت پایین می رفتند. هر چه پایین تر می رفتم تعداد مامورها بیشتر می شد. از نوفل لوشاتو پیاده رو کنار دیوار سفارت را بسته بودند. آن طرف خیابان خانمی میانسال شروع کرد به شعار مرگ بر انگلیس دادن. چند پلیس می خواستند ساکتش کنند که تا لحظاتی نتوانستند. اولین "برو وای نستا" ی آن روز را شنیدم که بهش می گفتند و او را به سمت بالا هدایت می کردند. یکی از آنها در حالی که یک تاکسی به سمت بالا می رفت می گفت سوار تاکسی شو برو. بالاخره نفهمیدم چگونه ساکت شد. سر منوچهری پلیس تعدادی خبرنگار را که ظاهرا از مراسم ورود وزیر به سفارت روبروی در سفارت ایستاده بودند پلیس ها راهی کردند. ظاهرا تعدادی از تجمع کنندگان را به سمت داخل خیابان منوچهری متفرق کرده بودند. برادری زنگ زد و پرسید از کدام طرف بیاییم. گفتم از فردوسی بیایید پیاده روها باز است فقط زودتر بیایید چون هر چه می گذرد بسته تر می شود. پلیس کسانی را که در پیاده رو تقاطع منوچهری چند نفر چند نفر ایستاده بودند به سمت پایین می فرستاد. خیابان فردوسی را از جمهوری به سمت بالا برای ماشین ها بستند.  در همین حال یک نفر از گوشه خیابان که کت و شلوار و عینک دودی داشت شروع به شعار مرگ بر انگلیس دادن کرد. چند نفری اطرافش و در پیاده روها آرام شروع به همراهی کردند. چند پلیس به طرفش حمله کردند. او شعار می داد و ما جواب می دادیم. یکی از پلیس ها از پشت دهنش را گرفت و بقیه هلش می دادند. یک نفر هم با لباس شخصی چیزهایی مثل خفه شو و می زنم تو دهنت و غیره می گفت. ساکتش کردند و جمعیت را در پیاده رو به سمت پایین دنبال می کردند. پلیسی هل ام داد که داشتم به دو خانم عابر می خوردم. داد زدم چی کار می کنی داشتم می خوردم به زن ها. دیدم پاساژی درش بازه و چند نفر دم درش دارن بیرون رو نگاه می کنند. رفتم داخل کنارشون وایستادم. ماموری فریاد می زد مغازه ها را ببندید. یکی از مامورها آمد و دستم رو گرفت و از پاساژ بیرونم کرد. با لبخند بهش گفتم دمت گرم خوب تشخیص دادی. گفت اگر نمی فهمیدم که ...خل بودم. یک لحظه می خواستم بهش بگم الان هم ...خلی که این طور صحبت می کنی. تو اون لحظه نمی دانم حیا کردم یا ترسیدم که نگفتم. بعدش فکر کردم اگرعصبانی بشه بعدا وسط درگیری احتمالی تسویه حساب می کنه. تا خیابان جمهوری به دنبال ما می آمدند و هر کسی که وایستاده بود هل اش می دادند. می دیدم در خیابان کسانی با خانواده آمده بودند و زنان میانسال پیرمرد و بچه هم بینشان بود. وارد خیابان جمهوری شدیم. پلیس بیخیال نمی شد و می گفت برین وای نایستین. به یکیشون گفتم کجا وایستیم خوبه؟ دو متر جلوتر وایستیم خوبه؟ گفت نه برین. گفتم تا کجا بریم؟ گفت برین تا بهارستان. چند تا از بچه های دانشگاه رو دیدم. یکی از بچه ها که با موتور بود می گفت جمعیت را پراکنده کرده اند و در سه چهار نقطه پلیس با تعدادی درگیر شده است. پیاده رو جمهوری شلوغ شده بود و تعدادی هم در خط اتوبوس شعار می دادند بعد از هل دادن پلیس و جر و بحث با اون ها متفرق می شدند. با بچه ها رفتیم داخل پاساژ پلاسکو و کمی استراحت کردیم. بعد از مدتی از در پشتی پلاسکو رفتیم بیرون و از یک پاساژ دیگر رد شدیم و در خیابان فردوسی به سمت بالا رفتیم. دیگه تقریبا همه را متفرق کرده بودند. در میدان فردوسی زنی را به زور داخل ون می بردند. با بچه های همراه و دیگر افراد در گوشه ی غربی میدان ایستادیم و کمی صحبت کردیم. بعضی ها می گفتند کاری کنیم و بعضی می گفتند برویم. چند مامور آمدند و گفتند "بروید!" یکی که مسن تر و مهربان تر بود گفت "تا وقتی شما اینجا هستید ما هم باید باشیم" گفتم "خب حق ماموریت می گیری دیگه" داشتم می رفتم که بازوم رو گرفت و قسم خرد که چیزی نمی گیرد. گفتم "پس برا چی اینجا هستی؟ برای نظام مقدس؟ مرگ بر انگلیس اشکالی داره؟ ملت بعد از نماز مرگ بر انگلیس می گن حالا فرض کن ما اینجا داریم نماز می خونیم" دوستش گفت "بالاخره چراغ سبز نشون دادن. از اونها بپرسین که چراغ سبز نشون دادن" رفتیم ضلع شمالی میدان و با دوستان هم مسیر سوار بی آر تی شدیم و رفتیم. 


تجمع سفارت انگلیس

  • امیر علوی