نفسیّات

در این جا از مشغولیات نفس، تا جایی که بشود، می نویسم.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کوفه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نامیرا

معرفی کتاب

نامیرا

نامیرا داستان یک تردید و یک یقین است. تردید یک سردار بزرگ اسلام؛ عبدالله بن عمیر. سرداری که از سرحدات اسلامی به کوفه ی سال 61 هجری قمری بازگشته است. از هنگامی که متوجه نامه سران کوفه به امام حسین (ع) شد بر ضرورت حفظ وحدت و امنیت در سرزمین اسلامی تاکید کرد. "شمشیر من فقط بر علیه کفار و مشرکین بیرون می­آید".

در مقابل سردار دیگری با یقین او را به همراهی می­خواند. همرزم قدیمی اش در نبردهای قسطنطنیه، ایران و غیره؛ عمرو بن حجاج. کسی که از نویسندگان نامه به امام بوده است. او عدم بیعت امام با یزید را بهترین فرصت برای احقاق حق خود و کوفیان از بنی امیه و شامیان می دانست. از ورود مسلم ابن عقیل (ره) به کوفه استقبال می کند و مردم را به بیعت با او می خواند. 18000 نفر با مسلم بیعت می کنند. تردید تنها و منزوی می شود و یقین برای ورود امام به کوفه لحظه شماری می کند.

ابن زیاد به کوفه فرستاده می شود. با ابزار تهدید و تطمیع به دنبال کنترل اوضاع است. دستگیری هانی بن عروه نقطه عطف داستان را شکل می دهد. ناگهان ورق بر می گردد. یقین (بر منافع خود) احساس می کند با ابن زیاد راحت تر به منافع خود می رسد. اما تردید با لمس فضای این زیاد و درک نسیم هایی چند از امام و یارانش به یقین می رسد و به او می پیوندد.       

  • امیر علوی